سیدمحمدسیدمحمد، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نفس مامانی و بابایی

سفرسیدمحمد به جنوب

نفس بابایی مامانی عیدت مبارک ساعت تحویل امسال هم مثل سال های قبل با عزیزجونو عمه جون سر خاک پدرجون رفتیم .ساعت تحویل دو و ربع نیمه شب بود پسر قشنگم انگار میدونست سال میخواد نو بشه تا زمان ساعت تحویل بیدار بودی بعد همینطور ک بغل بابایی بودی خوابیدی .فردای ان روز پیش عزیزجون بعد هم خونه پدرجون رفتیم دو سه روز اول عیدو ب دیدن بزرگترا رفتیم . پنجم عید همراه دوستامون راهی بندر عباس شدیم .بین راه از انجایی که داشتی ی دندون دیگه در میاوردی کمی اذیت شدی تا دندونت نیش زدو دیگه اروم شدی .ب قشم و درگهان رفتیم سفر خوبی بود . بخاطر شیطونی هات نتونستم خیلی ازت عکس بندازم . پارک اشکذر ساحل بندرعباس عسل پسر و ملیکا جون ...
28 فروردين 1394

واکسن هجده ماهگی

پسر قشنگم هجده ماهگیت مبارک امروز سیدمحمدم هجده ماهه شدو باید واکسن میزد به همراه بابایی و عزیز جون به خونه بهداشت رفتیم .وزن پسرنازم ده کیلوونیم و دورسرش هم چهل وهفت بود . مامانی به عسل پسرگفت بستنی بخوره اینطوری بود که سدمحمدقطره فلج اطفالو خورد بعد نوبت واکسن دست و پاش شد که با کمی گریه تمام شد . بعد از واکسن ...
17 اسفند 1393

عید غدیر مبارک

پسر قشنگم , سید محمدم عیدت مبارک سید محمد عید غدیر 92 موهاشو خروسی کرده... عید غدیر خونه ی مادر جون بر گرفته از وبلاگ فاطمه جون   ...
21 مهر 1393