جوجمون خروسه
به مناسبت فرا رسیدن (7خرداد)خاطراتمو از اینجا برای نفس مامانی و بابایی تعریف میکنم...
سه شنبه (7خرداد92)بود ک مامانی و بابایی ی مهمون کوچولو وشیطون تو دل مامانی داشتن .از انجایی که مادرجونی سیسمونی نی نی خاله (یاسمین زهرا) رو خریده بود و میخواست برا نی نی ما بگیره همراه خاله جونا اصرار داشتن منم برم سونوگرافی برای تعیین جنسیت .بالاخره مامانی و بابایی رفتن سونو. خیلی شلوغ بود تا نوبتمون شد .اول صدای تپ تپ قلبت توی اتاق پیچید . خدارو شکر کردیم . بعد آقای دکتر به بابایی گفت :این دست وپاش و.....خدارو شکر بچه تون سالمه .و تو هم خیلی ناز و آروم لالا کرده بودی .جنسیتت برامون فرقی نداشت اینکه سالم بودیو خدا بهمون بچه داده خیلی ارزش داشت .پرسیدم ک جنسیتش معلومه ؟ جواب داد ک بله "پسره".اینجا بود ک اشک توی چشمای بابایی از خوشحالی حلقه زد.آخه بابایی ی دونه پسر خونواده بود و وقتی فقط هشت سالش بود پدرجونی رو از دست داده بود . خوشحال شدیم ازاینکه بعد چند سال یاد و نام پدرجون زنده میشه .اولین زنگو مادرجون (مامان خودم) وقتی ک هنوز تو سونو بودیم زد .بعد مامانی ب خاله جونا و عمه جونا اس داد ک "جوجمون خروسه ".بعد بابایی ی جعبه شیرینی گرفت و اون شبو دور هم بودیم ...خدایا ازت ممنونم...