سیدمحمدسیدمحمد، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نفس مامانی و بابایی

جوجمون خروسه

1393/2/31 10:04
نویسنده : مامانیش
136 بازدید
اشتراک گذاری

به مناسبت فرا رسیدن (7خرداد)خاطراتمو از اینجا برای نفس مامانی و بابایی تعریف میکنم...

سه شنبه (7خرداد92)بود ک مامانی و بابایی ی مهمون کوچولو وشیطون تو دل مامانی داشتن .از انجایی که مادرجونی سیسمونی نی نی خاله (یاسمین زهرا) رو خریده بود و میخواست برا نی نی ما بگیره همراه خاله جونا اصرار داشتن منم برم سونوگرافی برای تعیین جنسیت .بالاخره مامانی و بابایی رفتن سونو. خیلی شلوغ بود تا نوبتمون شد .اول صدای تپ تپ قلبت توی اتاق پیچید . خدارو شکر کردیم . بعد آقای دکتر به بابایی گفت :این دست وپاش و.....خدارو شکر بچه تون سالمه .و تو هم خیلی ناز و آروم لالا کرده بودی .جنسیتت  برامون فرقی نداشت اینکه سالم بودیو خدا بهمون بچه داده خیلی  ارزش داشت .پرسیدم ک جنسیتش معلومه ؟ جواب داد ک بله "پسره".اینجا بود ک اشک توی چشمای بابایی از خوشحالی حلقه زد.آخه بابایی ی دونه پسر خونواده بود و وقتی  فقط هشت سالش بود پدرجونی رو از دست داده بود . خوشحال شدیم ازاینکه بعد چند سال یاد و نام پدرجون زنده میشه .اولین زنگو مادرجون (مامان خودم) وقتی ک هنوز تو سونو بودیم زد .بعد مامانی ب خاله جونا و عمه جونا اس داد ک "جوجمون خروسه ".بعد بابایی ی جعبه شیرینی گرفت و اون شبو دور هم بودیم ...خدایا ازت ممنونم...

 

پسندها (2)

نظرات (6)

خاله جونش
31 اردیبهشت 93 10:01
آخ جانش بشیم . ناز دار خاله. دیدی مامانی چه خوب نوشت برات . چه خوب از اونجا نوشتی نیس وقتی میگذره آدم یادش میره اون روز سونو رو.
مامانیش
31 اردیبهشت 93 10:06
فدای جیگر خاله ان شاالله همیشه سلامت باشه و مامانی و باباییش در کنارش باشن.
خاله فاطمه
31 اردیبهشت 93 10:56
سلام.اورین اورین...فدا این خدوسه بشیم ما
یاسمین
31 اردیبهشت 93 12:17
خاله جونی منتظریم عکسای عسا پسرو بزاریا؟ دلما تنگ شده
خاله مهدیس
31 اردیبهشت 93 13:00
مامانو مادر بزرگم خیلی برام عزیزن هرچی غذا می پزن خوشمزه و لذیذن وقتی با اونها باشم غصه و غم ندارم دنیا برام قشنگه هیچ چیزی كم ندارم
مریم
23 خرداد 93 16:03
چه حس شیرینی، کاش منم زودتر بتونم این شیرینی رو احساس کنم